فاطمه و فرنیا

🌹🌹🌹🌹 دوست داشتن شما بزرگترین نعمتیه که خدا به من داده تا بتونم معنای واقعی زندگی رو درک کنم و اون خوشبختی که همه ازش حرف میزننو تجربه کنم.... خانواده 4 نفره من ❣️❣️❣️❣️ دختر زیبای من فاطمه مهربونم تولدت مبارک عزیز دل مامان 😍😍 الهی که خوشبخت ترین باشی و عاقبت بخیر بشی ...

امروز تولدمه تولدم مبارک باشه 🙂🙂 یه سال دیگه گذشت یه سال بزرگتر شدم این تولدم با سالهای قبل فرق داشت و دوباره مادرشدنو تجربه کردم فرنیا گوپولو وارد زندگیمون شد و همه خوشی ها و خنده ها رو با خودش آورد با یه بغل  مهربونی اومد تو زندگیمون .... من کادوی تولدمو از خدا گرفتم خیلی سریع گذشت همه چی  و من سعی کردم از هر ثانیه نهایت لذتو ببرم خدا یه خانواده خیلی خوب بهم داد ممنونم از خدا بابت این همه کادوی خوب که طی 32 سال زندگیم بهم داد خدایا ممنون که امسالم بهم اجازه دادی تولد 32 سالگیم کنار خانواده خوبم کنار بابا جعفر و دخترای گلم باشم ❤️❤️❤️ ...

بهونه های زندگی من این روزها اگه آروم و با امید سپری می شن به عشق شماهاس😍😍 دنیا باشما همیشه زیباست ❤️❤️❤️❤️ فرنیا خانومم، فرشته کوچولوی من ، 4 ماهگیت مبارک نفس مامان چقدر زود گذشت این 4 ماه 😢😢😢 و قسمت بد 4 ماهگی واکسن زدنش🤕 فاطمه که اصلا اذیت نشد برای واکسن 4 ماهگی بچه های شما چطور بودن؟ سخت بود براشون این واکسن ؟؟ ...

تفاوت عکس هارو ببینید فقط😏 بچه ها وقتی با باباشونن وقتی بغل من هستن اگه گفتین چرااااا وقتی بغل باباشونن میخندن و عکسا قشنگتره؟؟؟ ...

عشق چه رنگیه ؟؟؟ همه جواب بدین من میگم صورتی💞💞💞 عکس دوم آرزوی برآورده شده منه ها مامان راحله با دوتا دختر😍😍😍 ...

یک ماه میشه که خدا یه هدیه به من داده و من این یک ماه که باتو گذشت را زندگی نکردم دیوانگی کردم دوستت دارم فرنیا خانم❤️❤️❤️ یک ماهگیت مبارک نفسم ...

نظر بدین عکس مامان راحله و فرنیا قشنگتره یا عکس بابا جعفر و فرنیا؟؟؟؟ گزینه هیچکدام و هر دو هم داریما😉😉😉 ...

#خاطره_زایمان ساعت 2 صبح کیسه آبم پاره شد ولی درد نداشتم، تا کارامو انجام بدم و حرکت کنیم به سمت بیمارستان ساعت حدود 4 بود، فاطمه رو گذاشتیم خونه خاله سهیلا و رفتیم ساعت 4:30 رسیدیم بیمارستان و تا کارای تشکیل پرونده انجام بشه و منو بستری کنن حدود نیم ساعتی طول کشید ، نوار قلب بچه  رو گرفتن و از رو نوار قلب گفتن هنوز انقباض نداری تا اون ساعت هنوز دردام شروع نشده بود، کارای بستری انجام شد و صبحانه برام آوردن و از ساعت حدود 6:30 کم کم  دردام شروع شد که خیلی ضعیف بود و دل دردای کوچولو و قابل تحمل ولی خب خیلی ناراحت بودم که چرا بابا جعفر پیشم نیست تو اتاق زایمان، ساعت 7:30 بود زنگ زدم بهش گفتم بی...

بالاخره بابا جعفر شناسنامه فرنیا خانم گرفت 😍😍😍 فرنیا جون ما تو بیمارستان محب کوثر ساعت  8:55 دقیقه صبح ، سی فروردین 1400 با وزن سه کیلو و 100 گرم و قد 50 متولد شد دکترمونم خانم موید محسنی بودن ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ...